سلفیگری ایرانی چیست؟
سلفیگری ایرانی نام جریانی است که از اواخر دوران مشروطه - به ادعای خود - با هدف ضدیت با خرافات ایجاد شد که طبعاً با تعریف خرافه از نگاه افراد مختلف، متفاوت بود. از این جریان با عناوینی چون جریانهای تجدید نظر طلب در عقاید شیعه یا گرایشهای شبه وهابیت در شیعه نیز یاد میشود. این جریان دعوی اصلاحگری در دین و عقاید شیعه را داشت؛ اما در این میان، برخی از چهرهها، در انتقاد بسیار تندروی کردند؛ بهحدی که در جریان به ظاهر اصلاحطلبانه، به بازگشت از دین و در نهایت به ارتداد رسیدند. عدّهای نیز تنها به ایجاد تغییر در برخی از موارد اشاره داشتند و از روی تقیه یا اعتقاد یا ملاحظات دیگر، از آن حد تجاوز نمیکردند.
در دورهی رضاخان، همزمان با اوجگیری گرایش به غرب، فعالیتهای جریان اصلاح دینی و مبارزه با خرافهگری نیز بهشدّت افزایش یافت. در این زمان غربگراها در راستای اهداف خود در این زمینه فعالیت کرده، مبارزه با خرافه را بهصورت یک ارزش فرهنگی درآوردند و از طریق آنان این مسئله به دین و مظاهر و شعائر مذهبی نیز کشیده شد. در واقع کلمهی «خرافه» یکی از اصطلاحات کلیدی دینی در دورهی رضاخان و پس از آن به شمار میآید.
در مجموعهی سالهایی که ایران تحت سیطرهی دولت پهلوی بود، چندین نفر با گرایشهای فکری خاص و با تأکید بر اصلاحگری در دین و مذهب در صحنهی فکری ایران ظهور کردند. بسیاری از این افراد، روحانیونی بودند که بهمرور تحت تأثیر فرهنگ تجددخواهی روزگار مشروطه و بعد از آن، خود به جرگهی اصلاحطلبان تجدید نظرطلب پیوستند و البته به ظاهر هنوز برای اسلام دل میسوزاندند. مطمئناً این افراد در مسائل مختلف با یکدیگر همسان نبودند، اما امکان این که آنان را براساس اصولی خاص در یک مجموعه قرار داد، وجود دارد. در یک نگاه کلی، برای این گروه که نسلی از آنان تا به امروز در همان قالبهای پیشین و گاه با تأکید بر برخی از وجوه تازه به فعالیت خود ادامه میدهند، میتوان ویژگیهای زیر را بر شمرد:
1) قرآنگرایی و بیاعتنایی به حدیث.
نتیجهی این گرایش فکری در موارد بسیاری قابل مشاهده است. برای مثال در مورد نماز جمعه، با تمسک به ظاهر قرآن در سورهی جمعه و بدون توجه به احادیث، به وجوب اقامهی جمعه فتوا میدادند یا خمس را جز در غنایم جنگ ثابت نمیدانستند و آنچه را که در روایات آمده، انکار یا بهشکلی دیگر توجیه میکردند. (فرضاً بر زکات تطبیق میدادند.)
2) تأثیر پذیری از نگرش وهابی - سلفی که مقابله با بسیاری از مظاهر مذهبی و اعتقادات امامیه در قالب ادعای اصلاحطلبی و مبارزه با خرافات.
تردید جدی در آموزههای خاص اعتقادی شیعه همچون آموزهی ولایت به معنای سرپرستی، ولایت تکوینی، علم غیب ائمه، رجعت، شفاعت و نیز انکار زیارت قبور، بزرگداشت موالید ائمه، ساختن حسینیه، مساوی دانستن حرمهای مطهره با سایر زمینها، تردید در نسبت طهارت به حضرت فاطمهی زهرا، شهادت ثالثه در اذان، سجده بر تربت و ... از جمله مسائلی است که بهطور معمول متأثر از سنیان سلفی توسط این جریان طرح میشود. در سالیان اخیر گروههایی از سنیان سلفی به نقش برخی از اصلاحطلبان افراطی در شیعه پی برده، در اندیشهی تقویت آنان هستند تا جامعهی شیعه را بیشتر تحت فشار قرار دهند.
3) تأثیر پذیری از سلفیه از یک سو و از نوعی خردورزی حسگرای دوران تجدد از سوی دیگر.
آنان در ادامهی دوران تجدد و مدرنیته دست به پیرایش اعتقادات شیعی با معیارهای خاص دنیای مدرن میزنند و این مطالب را از آن زاویه مطرح میکنند. برخی از این گرایشها براساس نوعی علممحوری و تجربهگرایی به انکار برخی آموزههای اعتقادی امامیه همچون ولایت تکوینی ائمه و علم غیب میپردازند.
4) فاصله گرفتن از مرجعیت رسمی دینی و روحانیت در بُعد فکری و دینشناسانهی آن از یک سو و عدم پذیرش رهبری آن از سوی دیگر.
این ویژگی، بیشتر افراد تجدید نظر طلب را به مبارزه با روحانیت کشانده است.
مهمترین افراد این جریان عبارتند از: 1) شیخ هادی نجمآبادی (۱۲۵۰-۱۳۲۰ق)؛ 2) سید اسدالله میراسلامی خارقانی موسوی معروف به خرقانی (1217- 1315ش)؛ 3) شیخ محمد خالصیزاده (1270 - ۱۳۴۲ش) فرزند شیخ محمدمهدی خالصی؛ 4) احمد کسروی (1269 – 1324ش)؛ 5) علیاکبر حکمیزاده (1242- 1320ش). 6) محمدحسن (رضاقلی) شریعت سنگلجی (1269- 1322ش)؛ 7) میرزا یوسف شعار (1281 – 1351ش)؛ 8) حیدرعلی قلمداران (1290 – 1368ش)؛ 9) سید ابوالفضل برقعی (۱۲۸۷ – ۱۳۷۰ش)؛ 10) محمدجواد غروی اصفهانی (1291 – 1384ش)؛ 11 ) سیدصادق تقوی (ت 1292ش)؛ 12) نعمتالله صالحی نجف آبادی (1302 – 1385ش)؛ 13) مصطفی حسینی طباطبایی (ت 1314 ش).
غالب افراد نامبرده کتابهای متعددی دارند که با ادعای پالایش اعتقادات دینی شیعه از خرافات و غلو به رشته تحریر درآوردهاند. در نوشتههای بعدی به پارهای از آن نگاشتهها اشاره خواهد شد.