شیخ هادی نجمآبادی و فکر اصلاح دینی
عصر مشروطه را آوردگاه فکری دو سنت «ایرانی-اسلامی» و «غربی» میتوان دانست. برخورد، تقابل، تصادم و کشمکش این دو سنت از یک سو و گفتوگو و تأثیر متقابل آنها بر هم از سوی دیگر، سبب شکلگیری سنتهایی تازه در ایران معاصر گردید. در این بین اما حاملان سنت اسلامی، برخوردی یکسان با سنت غربی از خود به نمایش نگذاردند. در این دوران عدهای از روحانیون شیعه با دعوی اصلاح و خرافهزدایی از سنت دینی با روی گشادهتری به استقبال فرهنگ تجدد رفتند و با نیک پنداشتن مفاهیم نونمون آن فرهنگ، قرائتی نو از اسلام و مکتب تشیع ارائه کردند.
شیخ هادی نجمآبادی (1250- 1320 ق) - معلم شیخ حسن سنگلجی (پدر شریعت سنگلجی) و سید اسدالله خرقانی- را باید یکی از تأثیرگذاران تاریخ معاصر ایران و از آغازگران نواندیشی دینی دانست. این اثرگذاری را میتوان در روایتهای تاریخی کسانی که او را از نزدیک میشناختند جستوجو کرد. میرزا محمدخان قزوینی که محضر شیخ را درک کرده بود، مینویسد: «او مجتهد، اما در باطن آزادمنش و روشنفکر بود... او مردم را به شک میانداخت و عقاید موهوم را نابود میکرد و آلتی برای بیداری گروه بزرگی از اجتماع بود». مهدی ملکزاده که پدرش، ملکالمتکلمین و از همراهان شیخ بود نیز اکثر روشنفکران دورهی ناصری را تربیت یافتگان دبستان این روحانی بزرگ دانسته است. سید حسن تقیزاده، مشروطه خواه مشهور، نیز معتقد است که شیخ مانند سید جمالالدین بسیار آزادیطلب بود و تأثیر بزرگی در ایران داشت. شیخ هادی نجمآبادی از جمله افرادی بود که با «جامع آدمیت» میرزا ملکم خان نیز پیوند داشت و در برخی منابع تاریخی، از شیخ هادی نجمآبادی بههمراه کسانی چون سیدمحمد طباطبایی، مسعود میرزا ظلالسلطان (فرزند ارشد ناصرالدین شاه و حاکم مقتدر و خونخوار اصفهان)، شیخ ابراهیم زنجانی، محمدعلی فروغی، علی قلیخانی سردار اسعد و... بهعنوان افراد قدیمی و پیشکسوتان فرقهی فراماسونری در ایران یاد شده که البته در آن زمان با سازمانهای فراماسونی جهانی در ارتباط نبودند.
تنها اثر به جای مانده از شیخ هادی نجم آبادی «تحریر العقلاء» نام دارد که میتوان دیدگاههای او را در این کتاب یافت. نکتهی مهم این است که کتاب مورد نظر، از دست نوشتههای شیخ -که در مجالس خود به شاگردانش انتقال میداده- فراهم آمده است. او این گفتارها را «قول و بیان عقلاء» مینامید.
مهمترین مؤلفههای اندیشهای وی عبارتند از:
- رجوع مستقیم به آیات قرآن برای فهم مراد آیات بدون واسطهی نصوص دستهدوم و دستهسوم؛
او مانند بسیاری از داعیان فکر اصلاح دینی معتقد است که از اسلام جز اسم و از قرآن جز خواندن، چیزی باقی نمانده است. از دید نجمآبادی احیای اسلام اصیل و دستیابی به حقیقت اسلام نه از راه اسلام تاریخی بلکه با رجوع مجدد به منابع و نصوص دستهاول قابل تحقق خواهد بود. به دنبال این هدف قرآن اهمیت مطلق خود را باز مییابد و بهعنوان تنها نص دینی در کانون اندیشههای دینی و سیاسی قرار میگیرد.
- خردگرایی مستقل از نصوص دینی؛
وی معتقد بود عقل مهمترین پیامبری است که بشر را به راه راست راهبری میکند و چنین مینویسد: «همیشه از جاده عقل به در نروید و کلمات بزرگان و کتب سماویه را تطبیق به عقل و شرع سابق نمایید... اگر عقل احتمال صحت در آن داد دلیل آن را بجوید دلیل قطعی دارد یا دلیلش ظنی و وهمی است یا هیچ دلیل ندارد. باید طالب دلیل باشد و وحشت نداشته باشد از آن که دلیل او را راهنمایی نماید به خلاف طریقهای که اکنون در آن سیر میکند.»
- نقد نصوص دستهدوم و سوم؛
بر پایهی عقلگرایی و استناد به قرآن کریم بهعنوان نص اول، نصوص دوم یعنی اخبار و روایات و نصوص سوم یعنی کلمات بزرگان دین و کتب و آثار علما و فقها مورد نقد نجمآبادی قرار میگیرد. وی نهتنها حجیت خبر واحد را زیر سؤال میبرد، حتی اتکا به خبر متواتر را نیز مفید نمیداند و آنها را با محک عقل ارزیابی میکند. مخالفت شیخ هادی با بسیاری از نصوص دستهدوم و سوم به مخالفت با فقه میانجامید. نهایتاً نجمآبادی و مکتب وی را باید جریانی دانست که با اسلامی که بخشی از منابع آن روایات است، مخالفاند و چون فقه نیز بر روایات متکی است با آن هم بهگونهای از در مخالفت درمیآیند. پیروان این جریان به روایات اهمیتی نمیدهند و تکیهمحوری آنان در اصلاحطلبی بر خردگرایی و رجوع مستقیم به قرآن است.
- پیرایش دین از خرافات و تعصبات؛
نجمآبادی با توجه به خردگرایی و قرآن محوری به این نتیجه دست مییابد که آنچه اکنون از دین در اختیار ماست، اسلام خالص نیست؛ بلکه اسلامی است که گرد خرافات، تعصبات و تحریفات بر آن نشسته است. بسیاری از مصداقهای انحطاطی مورد توجه شیخ را میتوان در واژهی «غلوّ» خلاصه کرد. وی از جمله طرق شرک را غلو میداند و از نظر او یکی از مهمترین اعتقادهای باطلی که شیعیان را از اصل اسلام دور کرده است، بزرگداشت بیش از اندازهی اولیای خداست.
- سلف گرایی؛
ارزیابی وضع جوامع اسلامی و مقایسهی آن با دوران گذشته نجمآبادی را به این نتیجه میرساند که اسلام امروزین از اسلام اولیه بسیار دور شده است. بدین سان در اندیشه او بهگونهای سلفیگری و آرزوی بازگشت به گذشته برمیخوریم. البته سلفگرایی همواره با خردمحوری همراه است. شیخ هادی که در این اندیشه سخت تحت تأثیر آرای سیدجمال الدین بود، ظاهراً بازگشت عظمت مسلمین را در بازگشت به سیرهی سلف صالح میدانست و میگفت: «انصافاً اگر ما اهل اسلام، مثل زمان اول اسلام رفتار نماییم و تأسّی به حضرت خاتم، چون اتباعش نموده عبادت و عدالت و سیاست و اخلاق پسندیده را چنان که از ایشان مأثور است بهکار بریم، از اهل ملل بهسوی ما راغب خواهند شد.»
- رویکرد انتقادی شدید به مذهب تشیع؛
در نگرش شیخ هادی، انحطاط اسلام با ظهور فرقههای گوناگون حاصل شد که از جمله رئوس آنها، فرقهی شیعه و در آن میان گروه امامیه اثنیعشریه است. وی معتقد است شیعیان چنین میاندیشند که چون ولایتشان صحیح است و تعزیه داری میکنند، هر عمل ناشایستی که انجام دهند، در روز قیامت حل و فصل خواهد شد و بر همین اساس اموال خود را به جای استفاده در کارهای مفید، برای این مقصود (گریستن و گریاندن) صرف میکنند. به اعتقاد وی شیعیان چنان میاندیشند که قرآن تحریف شده و ناقص است و قرآن اصلی و کامل -به ترتیبی که نازل شده- در نزد امام غائب است. از نظر نجمآبادی شیعیان، قرآن هدایت گر را از مبین بودن و مبیّن بودن انداخته و دل خوشاند که بعد از اعتقاد به کفایت ولایت امامان برای نجات، تنها تعزیهداری و گریستن و گریانیدن بر حضرت امام حسین و اصحابش، از اعمال عبادی مورد رجحان است. شیخ هادی برخی اعتقادات شیعه را با عقاید یهود و نصارا مقایسه نموده و مینویسد: «چنانکه میگفتند: چون ما از بنی اسرائیل هستیم و خدا ما را برگزیده است، یا به حضرت عیسی گرویده، یا شیعهی علی بن ابی طالب هستیم، یا گریه بر امام حسین نمودهایم، در قیامت معذب نیستیم. یا آخرالامر به شفاعت شافعین نجات خواهیم یافت.» او در بخشی دیگر از کتاب خود معتقدان به شفاعت را «غافلان از حقیقت توحید» میخواند و دستور میدهد که ایمان به خداوند باید «بلا شفیع» باشد. در فرازی دیگر نیز چنین می نگارد که برخی کسانی که به معصیت میل دارند، باوری را برمیگزینند که عفو و خلاص از عقاب آخرت در آن باشد؛ پاک شدن گناهان به سبب بکا بر حسین و اعتقاد به «حب علیٍ لایضرّه سیّئة» نمونههایی از این باورهاست.
- انتقاد به فقهای سنتی؛
وی معتقد بود شخص بیدین تا به لباس اهل زهد و تقوی درنیاید، نمیتواند مردم را اغوا کند و از حق برگرداند. او درباره پیامد انتقادات خود هم مینویسد: «اگر این گفتوگو را در نزد بعضی عوام از اهل تدلیس و تلبیس بنمایی فریاد میکند که کافر شدی. هرکس به کفش عالم بیاحترامی کند بیاحترامی به خدا و پیغمبر کرده».
منابع برای مطالعه بیشتر
- براون، ادوارد، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، تهران، کانون معرفت، 1338.
- جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب، تهران، خانة کتاب، 1387.
- حائری، عبدالهادی ، تشیع و مشروطیت و نقش ایرانیان مقیم عراق، انتشارات امیرکبیر، 1381.
- ملک زاده، مهدی ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، کتاب اول، انتشارات علمی، تهران، 1363.
- نجم آبادی، هادی، تحریر العقلاء، به اهتمام مرتضی نجم آبادی، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1378.